شعر - ای کز سر بی مهریَت پژمرده شد رخسار من

ای کز سر بی مهریَت پژمرده شد رخسار من

گم گشت خنده از لب و خاموش شد گفتار من


چون گل دمیدی در برم، آتش زدی بر پیکرم

اکنون دگر خاکسترم، ویرانه شد گلزار من


ادامه مطلب ...

شعر - مرا در سینه دردی هست، جانسوز

مرا در سینه دردی هست، جانسوز

عذابی دردناک و استخوان سوز


چنان دردی که درمانی ندارد

چنان رنجی که پایانی ندارد


ادامه مطلب ...

شعر - دل فرو مانده است اندر چنگ تو

دل فرو مانده است اندر چنگ تو

گوش جان سرمست  از آهنگ تو


باز هم قلب بلورینم شکست

در جدال قلب همچون سنگ تو

ادامه مطلب ...

شعر - ساز رفتن می زنی، چشم مرا تر می کنی

ساز رفتن می زنی، چشم مرا تر می کنی

نو گل امّید را نشکفته پر پر می کنی


بر درت بنشسته ام با خاکساری روز و شب

التماست می کنم، اما تو بدتر می کنی


ادامه مطلب ...

شعر - خسته ام از چرخ بازیگرنما

خسته ام از چرخ بازیگرنما !
زین همه ناداور داورنما !

دشمنانم سخت در پیکار من
دوستانم هم تماشاگر نما !

ادامه مطلب ...

شعر - بشکنی ای دست، نمک نداری

بشکنی ای دست، نمک نداری

خون شوی ای دل که کلک نداری


آینه ای، رسم تو  روراستی

عیب تو اینست که لک نداری


ادامه مطلب ...

شعر - سخت دلم گرفته از چرخش چرخ روزگار

سخت دلم گرفته از چرخش چرخ روزگار

زین همه سختی و بلا، رنج و گریز و انتظار


غمزده ای شکسته ام، بی پر و بال و خسته ام

دل ز همه گسسته ام، آینه ای پر از غبار


ادامه مطلب ...

شعر - عاقبت رویای من بیهوده شد

عاقبت ، رویای من بیهوده شد

در نیازت پیکرم فرسوده شد


عشق تو  آخر مرا از پا فکند

دامنت بر خون من آلوده شد



ادامه مطلب ...

شعر - باز غم بال و پرم می شکند

باز غم بال و پرم می شکند

غصه بار دگرم می شکند


ترس از غربت و گمراهی و مرگ

باز  پای سفرم می شکند


ادامه مطلب ...

شعر - تا نشان از مهر باشد درکتاب روزگار (برای روز بزرگداشت سعدی)

تا نشان از مهر باشد در کتاب روزگار

عشق سعدی در دل ما محکم است و استوار


بهر هر ملکی چو باشد در جهان فرماندهی

ملک شعر پارسی را هست سعدی شهریار



ادامه مطلب ...