-
خانه اش آتش گرفته است
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 01:25
سلام بر تو که میدانم میدانی که روی سخنم با توست... انگار خانه من آتش گرفته, من نیز خانه خراب شدم وقتی شنیدم اندوه عمیق مرا بپذیر و مرا درغم خود شریک بدان حق نگهدارت علی یارت... خانه ام آتش گرفته است ، آتشی جان سوز هرطرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو میدوم گریان در لهیب آتش پر دود وز...
-
شعر - بیش از این تاب ندارم که کشم درد دگر
شنبه 31 تیرماه سال 1391 01:42
باز هم سلام. این هم آخرین شعرم هستش که تقدیمتون میکنم بیش از این تاب ندارم که کشم درد دگر دیدگانم شده سرخ و دل من سرد دگر ناتوان گشته ام و سخت ملول و بیمار طاقتم طاق شده است و رخ من زرد دگر هرچه را داشتم آتش زدم اندر رهِ دوست چون تهیدست شدم کرد مرا طرد دگر از امیدم اثری نیز نمانده است بجای گشته ام غمزده ای مفلس و...
-
یادداشت - دنیای این روزای من
شنبه 31 تیرماه سال 1391 01:28
سلام با عرض معذرت خدمت دوستان عزیزم بخاطر وقفه طولانی مدتی که در آپدیت کردن وبلاگ پیش آمد. من از اول تیر رقتم سریه کاری که همکار سابقم، خانم سلک برام جور کرده. یعنی همونجاییه که خودش کار میکنه. دستش درد نکنه، صفای معرفتش حالا، اینو گفتم که بدونین چرا یه مدت نبودم. آخه اولای کارمه و دارم آموزش می بینم. به همین خاطر از...
-
شعر - ای که بی مهر و وفا عشق من ات رفت ز یاد
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 00:35
ا ی که بی مهر و وفا عشق من ات رفت ز یاد وی که دستان خزان جای دلت، سنگ نهاد نکنم هیچ شکایت ز جفای تو ولی آه من تا به ابد بدرقه ی راهت باد....
-
شعر - چیستم من؟ غرقه ی دریای عشق
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 22:41
چیستم من؟ غرقه ی دریای عشق خسته ای وامانده در صحرای عشق می پرست و دُردی آشامی صبور واله و شوریده و شیدای عشق قلب و روح و عمر و عقل و هوش را جمله بربود از کفم یغمای عشق حاجت مطرب چرا باشد؟ که من مستم از موسیقی زیبای عشق از بهشت و دوزخم اندیشه نیست زانکه منزل شد مرا مأوای عشق در نگاهم ماه و پروین پست شد چون بدیدم قامت...
-
شعر - ای کز سر بی مهریَت پژمرده شد رخسار من
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 15:32
ای کز سر بی مهریَت پژمرده شد رخسار من گم گشت خنده از لب و خاموش شد گفتار من چون گل دمیدی در برم، آتش زدی بر پیکرم اکنون دگر خاکسترم، ویرانه شد گلزار من پنداشتم فرزانه ای، شمع مرا پروانه ای افسوس چون دیوانه ای، کشتی دل بیمار من در کِسوَت باد خزان، بردی زدل آرام جان این کردی و اندر نهان، شد آشکار اسرار من باز آی و در...
-
شعر - مرا در سینه دردی هست، جانسوز
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 15:18
مرا در سینه دردی هست، جانسوز عذابی دردناک و استخوان سوز چنان دردی که درمانی ندارد چنان رنجی که پایانی ندارد نه با یاران توانش باز گفتن نه در دل می توان آنرا نهفتن چنین دردی به کس کی می توان گفت؟ ز دستش تا سحر کی می توان خفت؟ اگر آنرا به یاری باز گویم شوم خار و بریزد آبرویم وگر پنهان کنم در سینه آن را شرارش می کند...
-
شعر - دل فرو مانده است اندر چنگ تو
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 22:37
دل فرو مانده است اندر چنگ تو گوش جان سرمست از آهنگ تو باز هم قلب بلورینم شکست در جدال قلب همچون سنگ تو سرخی خون شقایق های دشت رنگ می بازد به پیش رنگ تو دلربایی را به پایان برده است عشوه های چهر پر آژنگ تو تیر مژگانت دلم را صید کرد سینه ام تسخیر شد در جنگ تو "آسمان" در آرزویت مرد و گشت فارغ از عشق پر از نیرنگ...
-
شعر - ساز رفتن می زنی، چشم مرا تر می کنی
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 22:54
ساز رفتن می زنی، چشم مرا تر می کنی نو گل امّید را نشکفته پر پر می کنی بر درت بنشسته ام با خاکساری روز و شب التماست می کنم، اما تو بدتر می کنی تا رهایی یابی از خیل تمناهای من میهمانم بر شراب و درد و ساغر می کنی بی و فاییّ و جفا پیشه، خدا را از چه رو هر دمم باران غم بر دیده زیور می کنی؟ عاشقان کور و کر و مستند، واعظ را...
-
شعر - خسته ام از چرخ بازیگرنما
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 19:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 خسته ام از چرخ بازیگرنما ! زین همه ناداور داورنما ! دشمنانم سخت در پیکار من دوستانم هم تماشاگر نما ! Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مومنین و کافرین طردم کنند چون مسلمانم ولی کافر نما ! سربلندم همچو کوهی...
-
شعر - بشکنی ای دست، نمک نداری
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 22:31
بشکنی ای دست، نمک نداری خون شوی ای دل که کلک نداری آینه ای، رسم تو روراستی عیب تو اینست که لک نداری با همگان همچو کف دست صاف ساده دلی، رنگ و بزک نداری هر کس و ناکس به تو نیرنگ زد خرد شدی، غیر ترک نداری قسمت تو رنج و غم است "آسمان" هیچ ستاره به فلک نداری مهدی افتخاری فر 89/5/19
-
شعر - سخت دلم گرفته از چرخش چرخ روزگار
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 22:24
سخت دلم گرفته از چرخش چرخ روزگار زین همه سختی و بلا، رنج و گریز و انتظار غمزده ای شکسته ام، بی پر و بال و خسته ام دل ز همه گسسته ام، آینه ای پر از غبار مملؤم از این همه غم، زین همه بیداد و ستم آمده جانم به لبم، شکر! جناب کردگار!!! بی کس و تنها و غمین، شب زده ای گوشه نشین پر ز جفای دوستان، این دغلان نابکار باز ز چشم...
-
شعر - عاقبت رویای من بیهوده شد
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 21:23
عاقبت ، رویای من بیهوده شد در نیازت پیکرم فرسوده شد عشق تو آخر مرا از پا فکند دامنت بر خون من آلوده شد روزها از روز ناکامی گذشت دردها بر درد من افزوده شد باز قلب پاک و بی آلایشم مجرم این جرم نا بخشوده شد "آسمان" عشق تو را در خویش کشت تا که آخر، خاطرش آسوده شد مهدی افتخاری فر 84/8/29
-
شعر - باز غم بال و پرم می شکند
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 21:15
باز غم بال و پرم می شکند غصه بار دگرم می شکند ترس از غربت و گمراهی و مرگ باز پای سفرم می شکند از غم و غصه این خلق ملول گریه بی اثرم می شکند همچو نیما " غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند " پوچی عمر چو درمی یّابم مهر آن در نظرم می شکند این چه دنیاست خدایا که مدام درد هایش ، کمرم می شکند دست من بسته به...
-
شعر - تا نشان از مهر باشد درکتاب روزگار (برای روز بزرگداشت سعدی)
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 23:00
تا نشان از مهر باشد در کتاب روزگار عشق سعدی در دل ما محکم است و استوار بهر هر ملکی چو باشد در جهان فرماندهی ملک شعر پارسی را هست سعدی شهریار سوی سعدینامه رو گر سینه ات پر درد شد همچو شرش نیست مرهم بر زبان داغدار باد و باران، قلعه ها و کاخ ها ویران کند لیک شعر شیخ میماند به دنیا ماندگار ذهن بی رحم زمانه گر جهان از یاد...
-
شعر - باز غم آرام از دیوار جست
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 22:03
باز غم، آرام از دیوار جست سرزده بر دیدگان من نشست سایه سرد و سیاه و سرکشش خواب شیرین مرا در هم شکست خاطراتی تلخ از ذهنم گذشت بند بندم ناگهان از هم گسست قطره ای از جنس دردآلود اشک چشم غمگین مرا پیرایه بست باخودم گفتم که این غمها چرا از سر من بر نمیدارند دست؟ چون جوابی بهر این پرسش نبود "آسمان" تاریک شد، قلبش...
-
آغاز انتشار اشعارم (آسمان)
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 21:55
نیستم در غزل و قافیه و شعر هنر ور و ندارم پر پرواز چو مرغان هوایی گر هر از گاه ز پیمانه دل می چکد اشکی ز سر داغ دل است و غم و اندوه جدایی سلام مجدد. من یه طبع نصفه و نیمه شعر دارم و الان حدود 10 ساله که شعر میگم. تخلصم " آسمان " هستش و اکثر شعرهام هم در قالب غزل هستند تا به امروز هیچ کجا منتشرشون نکردم، ولی...
-
سر آغاز
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 21:56
به نام یزدان بی همتا سلام و صد سلام به همه دوستان و بازدیدکنندگان این وبلاگ. عرض شود که بنده از این به بعد مطالبی از قبیل اشعارم، خاطرات و همچنین آموزش هایی در ارتباط با کامپیوتر و اینترنت در این وبلاگ منتشر خواهم کرد. امید است مفید واقع شود