چیستم من؟ غرقه ی دریای عشق
خسته ای وامانده در صحرای عشق
می پرست و دُردی آشامی صبور
واله و شوریده و شیدای عشق
قلب و روح و عمر و عقل و هوش را
جمله بربود از کفم یغمای عشق
حاجت مطرب چرا باشد؟ که من
مستم از موسیقی زیبای عشق
از بهشت و دوزخم اندیشه نیست
زانکه منزل شد مرا مأوای عشق
در نگاهم ماه و پروین پست شد
چون بدیدم قامت رعنای عشق
من تمام عمر با شوق وصال
سرکشیدم جام جان افزای عشق
لیک اکنون ناتوان و بی قرار
گم شدم اندر بیابانهای عشق
می نوردم راه و هر دم بیشتر
می کِشد در خود مرا ژرفای عشق
تا قیامت بار هجرانم به دوش
"آسمانم"، رهروِ تنهای عشق
گمیم در کیستی خود....
نوشته شد...
خوانده شد...