عاقبت ، رویای من بیهوده شد
در نیازت پیکرم فرسوده شد
عشق تو آخر مرا از پا فکند
دامنت بر خون من آلوده شد
باز غم بال و پرم می شکند
غصه بار دگرم می شکند
ترس از غربت و گمراهی و مرگ
باز پای سفرم می شکند
تا نشان از مهر باشد در کتاب روزگار
عشق سعدی در دل ما محکم است و استوار
بهر هر ملکی چو باشد در جهان فرماندهی
ملک شعر پارسی را هست سعدی شهریار
باز غم، آرام از دیوار جست
سرزده بر دیدگان من نشست
سایه سرد و سیاه و سرکشش
خواب شیرین مرا در هم شکست
ادامه مطلب ...
نیستم در غزل و قافیه و شعر هنر ور و ندارم پر پرواز چو مرغان هوایی
گر هر از گاه ز پیمانه دل می چکد اشکی ز سر داغ دل است و غم و اندوه جدایی
سلام مجدد.
من یه طبع نصفه و نیمه شعر دارم و الان حدود 10 ساله که شعر میگم. تخلصم "آسمان" هستش و اکثر شعرهام هم در قالب غزل هستند
تا به امروز هیچ کجا منتشرشون نکردم، ولی از این به بعد تو این وبلاگ مینویسمشون.
خیلی خیلی خوشحال میشم اگه در موردشون نظر بدین و منو راهنمایی کنید.
با تشکر. مهدی افتخاری فر